azar98

http://s7.picofile.com/file/8384129826/xmas.png

سرهنگ خلبان یدالله شریفی‌راد
او خلبان جنگندهٔ اف-۵ نیروی هوایی در جنگ ایران و عراق و دیپلمات پیشین ایران است.
رکوردهای او، وی را یکی از موفق‌ترین خلبانان جنگندهٔ اف-۵ در جنگ ایران و عراق در نبردهای هوایی کرده است.
شریفی‌راد در یکی از ماموریت‌هایش پس از این که به یک نیروگاه در خاک عراق حمله کرد، با حمله سه جت عراقی مواجه شد که توانست یکی از آنها را سرنگون کند و در حالی که در تعقیب دومی بود، خودش از پشت مورد اصابت قرار گرفت و از هواپیما بیرون پرید مبارزان کُرد عراقی به او پناه دادند و او را به خاک ایران فرستادند.

http://s6.picofile.com/file/8376583826/photo_2019_10_28_12_14_57.jpg

فیلم معروف عقاب‌ها از ماجرای نجات او به وسیلهٔ کردهای عراق ساخته شد که ۲۰ درصد جمعیت آن زمان ایران برای تماشای آن به سینماها رفتند.
او بر سررفتن به یک میهمانی مختلط خانوادگی در سال ۱۳۶۹ دادگاهی و بازخرید شد ، وی هم‌ اکنون کارگر فروشگاه زنجیره‌ای اَلدى در آلمان است.

http://s7.picofile.com/file/8376583942/photo_2019_10_28_12_17_12.jpg

چرا کوروش نامش جاودان شد؟
مقایسه متن منشور کوروش با کتیبه دو پادشاه آشوری

http://s6.picofile.com/file/8376584284/photo_2019_10_28_12_20_19.jpg

وقتی آرامگاه رضاشاه بدستورخلخالی تخریب شد,خبرنگاری نظرمحمدرضاشاه را

دراین زمینه پرسید و پاسخ داد :  درواقع مزار پدرم خط آهن شمال به جنوب بود

http://s6.picofile.com/file/8376584476/photo_2019_10_28_12_21_38.jpg

در قلب ما، تا ابد - (این عکس را از پدرم در مکزیک، تابستان ۵۸ گرفتم) -

 In our hearts,forever-(I took this picture in Cuernavaca,Mexico in the summer of 79)

http://s7.picofile.com/file/8376584600/photo_2019_10_28_12_23_23.jpg

وقتی يك دانشمند هندی شطرنج رو اختراع كرد تقديم به پادشاه هند كرد و پادشاه هند شطرنج رو به ايران فرستاد تا يه جورايی پز دانشمند هاش رو به ایران بدهد.
پادشاه ايران انوشیروان خسرو به داناترین وزيرش بزرگمهر دستور داد تا او نيز بازی بسازد،‌ وزير ايران كه از دانشمندان بزرگ بود بازی زيبای تخته نرد را ساخت
فلسفه پیدایش و رموز تخته نرد:
30 مهره: نشانگر 30 شبانه روز یک ماه
24 خانه: نشانگر 24 ساعت شبانه روز
4 قسمت زمین: 4 فصل سال
5 دست بازی: 5 وقت یک شبانه روز
2 رنگ سیاه و سپید: شب و روز
هر طرف زمین 12 خانه دارد: 12 ماه سال
تخته نرد: کره زمین
زمین بازی: آسمان
تاس: ستاره بخت و اقبال
گردش تاس ها: گردش ایام
مهره ها: انسان ها
گردش مهره در زمین: حرکت انسان ها (زندگی)
برداشتن مهره در پایان هر بازی: مرگ انسان ها
اعداد تاس:
1 – یکتایی و خدا پرستی
2 – آسمان و زمین
3 – پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک
4 – اباختر (شمال)، نیمروز (جنوب)، خاور (شرق)، باختر (غرب)
5 – خورشید، ماه، ستاره، آتش، رعد (ابر و باد و مه و خورشید و فلک)
6 – شش روز آفرینش

http://s7.picofile.com/file/8376584800/photo_2019_10_28_12_26_39.jpg

محمدرضا شاه ۱۰۰ سال قبل یعنی در ۴ آبان سال ۱۲۹۸ زاده شد.
هنگامی که او متولد شد پدرش یک افسر قزاق بود و به رضاخان میرپنج معروف بود. وقتی شش ساله بود رضاشاه تاجگذاری کرد و او نیز بعنوان ولیعهد ایران شناخته شد. مادر محمدرضا، تاج الملوک همسر دوم رضاشاه بود. پس از ولیعهدی زندگی او از مادر و خواهرانش جدا شد. او ابتدا به دبستان نظام رفت و بعد در کاخی اختصاصی به تنهایی زیر نظر یک معلم فرانسوی و تعلیم داده میشد. تعلیمات مدرسه نظام؛ اگر چه دشوار بود؛ اما نیروی مقاومتش را افزود. او همچنین سوارکاری، ژیمناستیک و بوکس را فرا گرفت.
دوران کودکی محمدرضا در ساعت ۴ بعدازظهر روز ۱۵ شهریور ۱۳۱۰ و با اعزام وی به سوئیس خاتمه یافت و او عملاً زندگی نیمه مستقل دوران نوجوانی را آغاز نمود...
این عکس‌ها از کودکی تا نوجوانی او را نشان میدهد

مرگ پدرش در چهل روزگی وی موجب شد که مادرش تصمیم به عزیمت به تهران بگیرد. به این خاطر پس از مدتی نوزاد شش‌ماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت. در این سفر، نوزاد در راه سختِ مازندران و تهران به شدت بیمار شد.
و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران وی را مرده پنداشتند؛ بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند...
http://s6.picofile.com/file/8376585568/photo_2019_10_28_12_33_48.jpg

گرمای محیط موجب شد تا کودک مجدداً جانی بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند. مادر کودک را برداشت و راه تهران را دوباره پیش گرفت.
نام آن کودک رضا بود که بعدها رضا خان شد ..

http://s7.picofile.com/file/8376955226/behzad_fereshteh_eshtiaghi_rafi.jpg

بهزاد و فرشته اشتیاقی در کنار رافی خاچاطوریان ، بازیگران اصلی آقای مربوطه

_____________________________________________________________________

رافی خاچاطوریان (زادهٔ ۱۳۲۷ – درگذشته ۱۰ آبان ۱۳۹۸) بازیگر و مجری ایرانی بود.

 فعالیت‌های او عمدتاً در زمینهٔ طنز انتقادی، سیاسی و اجتماعی بود.
پیش از شورش 57 با تلویزیون ملی ایران همکاری می‌کرد. از جمله کارهای او در این دوره می‌توان به بازی در مجموعهٔ طنز اجتماعیِ آقای مربوطه اشاره کرد که به کارگردانی بهزاد اشتیاقی روی آنتن می‌رفت. پخش آن از نیمهٔ دوم سال ۱۳۵۳ از تلویزیون ملی ایران آغاز شد و تا چند ماه پیش از پیروزی انقلاب ادامه داشت.
او چندی پیش از شورش 57، ایران را ترک و به‌همراه خانواده به کالیفرنیا مهاجرت کرد. خاچاطوریان در ایالات متحده آمریکا در برنامه‌های طنز سیاسی ـ اجتماعیِ شبکه‌های مختلف فارسی‌زبان به‌عنوان مجری و بازیگر ظاهر شد. در طول سال‌های فعالیت به‌کرات ازطرف نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی تهدید به مرگ می‌شد.
در تیرماه سال ۱۳۶۷، درحالی‌که خاچاطوریان در یک گردهمایی اعتراضی علیه حملهٔ ناو آمریکایی به پرواز شماره ۶۵۵ ایران ایر هواپیمای مسافربری ایران شرکت کرده‌بود، مورد حملهٔ یک چریک لبنانی و چند ایرانی هوادار جمهوری اسلامی قرار گرفت. در این حمله، خاچاطوریان شدیداً از ناحیهٔ سر و صورت آسیب دید و یک چشم خود را نیز ازدست داد. وی پس از مورد حمله قرار گرفتن، در نخستین مصاحبه با تلویزیون‌های فارسی‌زبان گفت:
«دنیای کنونی اونقدرها هم قشنگ نیست که برای دیدنش به دو تا چشم احتیاج باشد.»
خاچاطوریان در سال‌های اخیر کم‌کار بوده‌است. وی در مهرماه سال ۱۳۹۳ در برنامهٔ در تبعید تلویزیون من و تو حضور یافت و به شرح فعالیت‌های خود پرداخت.
وی پس از مبارزه طولانی با بیماری قند، سرانجام بامداد روز ۱۰ آبان ۱۳۹۸ در سن ۷۱ سالگی در کالیفرنیا درگذشت.

ایران پنج برابر کشورهای پیشرفته دانشگاه دارد!
در ایران 2640 دانشگاه وجود دارد درحالی که چین تنها 2481 و در هند 1620 دانشگاه دایر کرده است.
بنابر گزارش موسسه اسپانیایی CISC تعداد دانشگاه ‌ها در اغلب کشورهای پیشرفته جهان زیر 500 دانشگاه است، به ‌طوری که آلمان 412، انگلیس 291، کانادا 329، ایتالیا 236 و هلند 423 دانشگاه دارند.
این تعداد دانشگاه در ایران، حدود 5‌ هزار‌ میلیارد تومان از بودجه کل کشور را می‌بلعد و نزدیک به 50‌ درصد از جمعیت بیکار کشور را تولید می‌کند.
80 درصد وزیران کابینه انگلیس مدرک لیسانس دارند. در ایران موج دکترا گرفتن و پشت میز نشستن راه افتاده است!
كجاست فراهم كردن شرايط كار و درامد براى اين همه صندلى در دانشگاه هاى ايران...؟!!

____________________________________________________________________________

این طور به نظر میرسد که بیشعورها آدم‌های موفق و پیروزی‌اند. همیشه آن کسی که بهتر بتواند ایده‌های دیگران را بدزد موفقیت بهتری به دست می‌آورد. در دولت ها نیز هرچقدر کسی بتواند بهتر و ظریف‌تر خواسته‌های مردم را نادیده بگیرد مقام بالاتری را از آن خود میکند!
👤 خاویر کرمنت
📚 بیشعوری

http://s7.picofile.com/file/8376957918/photo_2019_11_02_09_43_27.jpg

یک عدد کاسه چه کنم چه کنم واقعی
طرحی از دوریس صابری
مناسب حال و روز ما ایرانیا

http://s6.picofile.com/file/8376584934/photo_2019_10_28_12_28_27.jpg

ارج یک سازنده محصولات لوازم خانگی در کشور ایران بود
این شرکت از سال ۱۳۱۶ اندکی قبل تر از شرکت سامسونگ مشغول به تولید شد و با قدمتی ۷۹ ساله قدیمی‌ترین سازنده لوازم خانگی ایران است که در آغاز کارهای آهنگری، ریخته‌گری و جوشکاری انجام می‌داد و همچنین صندلی‌های تاشو نیز تولید می‌کرد
در دهه ۱۳۵۰ فعالیتش گسترش یافت و به تولید لوازم خانگی، از جمله یخچال، بخاری، ماشین لباسشویی و کولر نیز رو آورد
در این دوره شرکت ارج صادر کننده بی چون و چرای محصولات خود به کشورهای عربی و حتی آسیا میانه بود
کارخانه ارج در سال ۱۳۱۶ در یک کارگاه کوچک واقع در خیابان سی متری تهران به اتفاق ۸ کارگر ساده با هدایت خلیل ارجمند، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران، به صنایع غیردولتی ایران پیوست.
پس از انقلاب کارخانهٔ ارج، دولتی شد و پس از دولتی شدن به سوی ورشکستگی قدم‌ها را به سرعت برداشت.
این شرکت در دهه ۷۰ با یک اختلاس ۲۰ میلیارد تومانی هم مواجه شدو میان سهام‌داران متعدد دست به دست گشت.
از سال ۹۵ بارها خبر تعطیلی این شرکت را شنیده‌ایم در حالی که امروزه سامسونگ شانزده درصد از صادرات کره جنوبی را بر عهده دارد !

http://s6.picofile.com/file/8376585142/photo_2019_10_28_12_29_36.jpg

صبح زود جارچی راه می افتاد
و بیخود فریاد می کشید :
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد!
اما کسی که مزد نمی گرفت
کسی بود که کار کرده بود...!
👤 صادق هدایت

شاید باور نکنید ولی این مزار رئیسعلی دلواریه در نجف عراق!!
شيرمرد بوشهری که در جنگ جهانى اول، ۷ سال تمام با یاران ۷۰۰ نفره اش در مقابل نیروهای ۵۰۰۰ هزار نفری انگلیس آنقدر خوب ایستادگی کرد که انگلیسی ها مجبور شدند از هند و عراق نیرو وارد ايران کنند!
http://s7.picofile.com/file/8377208250/189064_439.jpg

مرقد دشمنان ایران و ایرانی در نجف را ما آباد می کنیم ، و مزار  آباد کنندگان ایران اینگونه رو به ویرانیست...

ظاهراً یعقوب لیث تنها نیست!!

http://s6.picofile.com/file/8376585818/photo_2019_10_28_12_35_53.jpg

پس از پیروزی یعقوب ليث بر محمدبن طاهر، از وی پرسیدند که سبب زوال دولت طاهریان چه بود؟
پاسخ داد:
شراب شبانگاه - خواب صبحگاه - سپردن دوات و دولت به دبیرانِ نالایق!

سیستم فقر
پیتر گفت: همیشه دلم می خواست اونقدر پول داشته باشم که همه بچه های گرسنه دنیا رو سیر کنم. هرچی دلشون می خواد براشون بخرم.
تام گفت: آرزوی خیلی قشنگیه. ولی به نظر من بهتره آدم توانش رو صرف برداشتن سیستم فقر بکنه.
- یعنی چی؟
- ببین، یک سیستم معیوبی وجود داره که تو هر چقدر هم گرسنه سیر کنی باز هم گرسنه های بیشتری تولید می کنه. به همین دلیل بهتره فکر کنیم چطور می شه فرهنگ و مناسبات بیماری رو که ظلم و فقر رو تولید می کنند از بین برد.
📚بند باز
✍️ ساسان حبیب‌ وند

در سایه هر سنگ اگر گُل به زمین است       نقش تن ماریست که در خواب کمین است..

http://s7.picofile.com/file/8377263400/7514253_280.jpg

http://s6.picofile.com/file/8382183792/madahi.jpg

در دوران قاجار هنگام باریدن باران غیرمسلمان ها اجازه بیرون آمدن نداشتن همچنین اجازه ورود به حمام مسلمان ها را نداشتند و به اروپا سرزمین نجس ها گفته می‌شد...

نام کتاب : سفرنامه ی مادام کارلا سرنا - آدمها و آیینها در ایران
 نویسنده : مادام کارلا سرنا
دانلود:

http://dl.parsbook.com/server3/uploads/safarnameh-madam-karla.zip

https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/books/1457873661l/29495967.jpg

یک روز پسر آیت‌الله تبریزی را سوار الاغ کرده و در كوچه‌ها چرخاندند تا مردم دست و دامنش را ببوسند...

در زمان قاجار بیماری وبا در ايران پيدا شد در تبريز جان بسياری را گرفت... روحانیون و علمای تبریز در کوچه ها فرش گستردند و نذرها کرده و روضه‌ خوانی‌ها بر پا کردند.... یکروز پسر آیت‌الله تبریزی را سوار الاغ کرده و در كوچه‌ها چرخاندند تا مردم دست و دامنش را ببوسند و به وبا گرفتار نشوند!

ولی پسر آیت‌الله نیز وبا گرفت و مُرد... مردم بجای اینکه به اشتباهشان پی ببرند و شک کنند گفتند: «آقا بلا را به تن فرزند خود پذيرفت تا ما را نجات دهد»!
و بر باورشان به او صدها بار افزوده شد...!»

کتاب زندگانی من
✍ احمد کسروی

با گرگ بره می خوریم
با چوپان گریه می کنیم !
کریسمس مسیحی می شویم
محرم حسینی می شویم
آبان ماه ضد انقلاب
دیماه سپاهی
بهمن ماه جشن پیروزی
عید نوروز آریایی
تعطیلات به آنتالیا و تایلند
رمضان اهل مسجد
عجب آفتاب پرست هایی شده ایم ما...

عصر بی‌شعوری

عصر بی‌شعوری مجموعه‌ای است از شعر و ترانه‌های امید طوطیان که به شرایط امروز اجتماعی و سیاسی ایران می‌پردازند و با اعتراض بیان‌شده‌اند. امید طوطیان می‌گوید:

تقابل خیر و شر و نبرد نیکی با اهریمن پلیدی چالشی است که همواره انسان در پیش روی خود می‌بیند.

تثلیث شوم زر و زور و تزویر، همواره دمار از روزگار انسان‌ها درآورده و اصولاً حاکمیت‌ها جز در موارد خاص، همیشه با در دست گرفتن قدرت و ثروت و فریب ملت توسط مذهب و نهادهای وابسته به آن قرن‌هاست که بر مردم بیچاره حکومت می‌کنند و خونشان را می‌مکند.

ولی امروزه با پیشرفت بشر و ظهور تکنولوژی‌های مدرن شکل برده‌داری نیز تغییر کرده است.

آن‌ها رؤیاهایمان را ربوده‌اند.

روزگاری هنر تنها وسیله‌ای بود که محرومان و ستمدیدگان از آن بهره می‌بردند برای برتری بر اشراف و ثروتمندان و یک نوع شیوه مبارزه بود با حکام و زورگویان، بدون درگیری مستقیم.

اما گویا دیگر آن دوران سپری‌شده.

آن‌ها هنر را نیز از بین برده‌اند و بجای آن چیزی را به خورد مردم می‌دهند که فرسنگ‌ها با هنر متعالی و ارزشمند فاصله دارد.

مهم‌ترین بخش سلطه اینجاست:

انسان پوچ بر سر هیچ‌چیز نمی‌ایستد و هر بلایی که سرش بیاوری مثل خمیر فقط شکل عوض می‌کند و در هر ظرفی بریزی شکل آن ظرف را به خود می‌گیرد.

انسان پوچ، منعطف است، واکنش نشان نمی‌دهد، اخته شده، نمی‌داند در اطرافش و در دنیا چه خبراست.

هنر پوچ فقط تولید اثر می‌کند بدون محتوا، بدون درک، بدون خلاقیت، فقط و فقط در خدمت سیستم.

عصر بی‌شعوری عنوانی است که من برای این دوران گذاشته‌ام و همچنین نام کتاب مجموعه اشعار و ترانه‌ها و آلبوم جدیدم نیز می‌باشد.

به امید آگاهی انسان‌ها و رهایی از چنگال اهریمنان بدذات و بداندیش.

شناسنامه کتاب:

نام کتاب: عصر بی‌شعوری

نویسنده: امید طوطیان

ژانر: شعر و ترانه

سال انتشار: 1398 شمسی

ناشر: نشر آفتاب، نروژ

https://www.youtube.com/watch?v=OA_oJfJ2awM

 

http://s7.picofile.com/file/8382039392/PDFtoJPG_me_11.jpg

به خشک نخلی تکیه زده ام

خرمایی نخواهد چکید!

و
عیسای مرا توان سخن نیست

بغض هایم را افطار می کنم

یحیا را رودخانه با خود برد ...

اشکهایم بس است

تعمید عیسی را

بر نخلی خشک تکیه زده ام.

که در آب فرو می رود

و من ،

    و مسیح،

    باید نشاند این عطش چهل ساله را

موضوع انشا:یارانه..
یارانه یک پولی است که دولت ایران همینجوری و از سر مایه داری و بذل و بخشش و مرام بیش از حد به تبعه خود میدهد تا زندگی مرفه تر تری داشته باشند
میزان یارانه چهار صد و نود هزار ریال می باشد.
که تقریبا میشود معادل 3/5 دلار امریکا.
که برای خودش خیلی پول است....
مردم ایران با پول یارانه خود کار آفرینی میکنند، تشکیل خانواده داده و ازدواج میکنند، به سفرهای خارجی میروند، تفریح میکنند و خیلی بهشان خوش می گذرد....به خدا....
البته ما نیز به دولت خود می گوییم که خیلی عالی است و دمتان گرم،نیازی به این همه بزرگواری نیست ولی آنها باز گیر میدهند و جان مادرمان را قسم میدهند که بیایید و پولتان را بگیرید وگرنه ناراحت میشویم.
ما هم در رودربایستی و برای تشکر از ار روحانی این کار را انجام میدهیم و یارانه را میگیریم و دعا میکنیم به جان رَهفَلاب.
و به خاطر همین دعاهای خیر مردم ایران رَهفَلاب و اطرافیان ایشان مانند  نَمیرالمومنین عمر به شدت با برکتی از خدا گرفته اند و تقریبا رکورد نوح را شکسته اند.
این بود انشای امروز من.....
البته ببخشید که در ابتدای انشا یادمان رفت که بنویسیم :" قلم در دست میگیرم و این انشا را آغاز میکنم" به همین سبب از رَهفَلاب،برادران همیشه در صحنه لاری جانی ،آقای حسین شرمنداری، دوستان انصار حزب الله، جناب نمیرالمومنین و همه دوستان و آشنایان بخصوص خانواده محترم رجبی تشکر میکنیم و از آنها عذر خواهی کرده و از ایزد منان طلب عفو مغفرت می داریم....

http://s6.picofile.com/file/8376584118/photo_2019_10_28_12_18_42.jpg

خليل آقایی، رییس سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور
به اتهام فَساد مالی ، ارتشا از سوی دادسرای کارکنان دولت بازداشت شد./ایرنا
رزومه : فحاشی و پاره کردن یقه‌ش به دست خودش در مجلس .
تلاش برای تصویب طرح تغییر کاربری اراضی جنگلی در دولت نهم و دهم.
دستور توقف پیگیری قضایی کلیه پرونده‌های زمین خواری در محاکم قضایی!

حکایت👌👇👇
میگن آغا محمد خان قاجار خیلی پولکی بوده ...
یه روزی آغا محمدخان دستور میده یه نفرو فلک کنن وقتی طرف رو میارن که بزننش یارو یواشکی یه چیزی به اون کسی که قرار بوده چوب بزنه میگه ...
آغا محمد خان متوجه میشه
میگه چی گفت؟ طرف میگه قربان گفت ده سکه میدمت یواشتر بزن
آغا محمد خان به طرف میگه احمق ، پنج سکه بده به خودم میگم اصلا نزنتت
حالا کار ما هم همینطور شده...
داریم به همه دنیا باج میدیم که به آمریکا باج ندیم

http://scinote.ir/wp-content/uploads/14102547_1150381758388563_4705820277468630028_n-768x360.jpg

https://files.virgool.io/upload/users/5470/posts/bcx6opjcnnjz/j6dauxpq9ixt.jpeg

در معبدی گربه ای زندگی می کرد که هنگام عبادت راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد ! بنابراین استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد

و به درختی ببندد این روال سال ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد !
سال ها بعد استاد بزرگ درگذشت و گربه هم مرد راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام عبادت به درخت ببندند تا اصول عبادت را درست به جا آورده باشند ..! سال ها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت درباره ی اهمیت بستن گربه هنگام عبادت !
بسیاری از باورهای ما اینگونه به اصل و قانون تبدیل می شوند ...

http://s7.picofile.com/file/8384148018/khosrow.jpg

http://s6.picofile.com/file/8384128376/stockholm.png

خیلی از انسان‌ها داد می کشند ناله می کنند می گریند ولی نمی توانند صدایشان را به جائی برسانند؛ زیرا معلوم نیست آنها زندگی می کنند یا نه؟ البته آنها فرقی با مرده ها ندارند و به غیر از روزهای سرشماری، انتخابات، اخذ مالیات و خدمت سربازی جزو انسان شمرده نمی شوند.
اگر در دنیا از همه سوال بکنند "آیا تو انسان هستی؟" چند نفر با افتخار می توانند بگویند "آره من هستم" ؟

خر مرده ... عزیز نسین

http://s7.picofile.com/file/8382133734/f8365d773f8a86283a7114d5f78ab2f7.jpg

زندگی هم مثل اتوبوسی ست

زندگی هم مثل اتوبوسی ست

همواره عده ای سوار می شوند

عده ای هم پیاده م ی شوند

عده ای نشسته اند

       بی خیال و آسوده

عده ای جا برای ایستادن می جویند.

عده ای به زحمت از درها آویزانند.

و عده ای فقط یک ایستگاه می روند.

زندگی هم مثل اتوبوسی ست

باید برای رفتنت بپردازی

همچون سیاره ی زمین

آرام میچرخد

و پر از آدم های جدید

می رود و می آید

و اگر که ناگه خطری پیش آید

دیگر ایستاده و نشسته یکی ست

زندگی هم مثل اتوبوسی ست

بیائید به فکر زندگی باشیم

 

آرامائیس ساهاکیان

1936-2013

Կյանքն էլ նման է այս ավտոբուսին,
Ոմանք իջնում են, ոմանք բարձրանում,
Ոմանք նստած են անհոգ ու հանգիստ,
Ոմանք կանգնելու տեղ են որոնում:
Ոմանք դռներից կախվել են հազիվ,
Ոմանք գնում են միայն մեկ կանգառ,
Կյանքն էլ նման է այս ավտոբուսին,
Պետք է վճարես գնալուդ համար:
Հողագնդի պես օրորվում կամաց,
Գնում է գալիս` նոր մարդկանցով լի,
Ու եթե վթար պատահի հանկարծ,
Կանգնած ու նստած` էլ չի հարցնի…
Կյանքն էլ նման է այս ավտոբուսին,
Եկեք մտածենք ապրելու մասին:

Արամայիս Սահակյան


http://s6.picofile.com/file/8377275292/maxresdefault.jpg

زمستان است

http://s8.picofile.com/file/8317878542/FamilyWinterSocksHeader_717x299.jpg

سسیل بودکر (به دانمارکی: Cecil Bødker) یک نویسنده زن دانمارکی است،وی در سال ۱۹۲۷ میلادی متولد گردید. در سال ۱۹۵۵ اولین مجموعه ی شعر خود به نام "Luseblomster" را برای بزرگسالان را منتشر کرد و سپس در سال ۱۹۶۷ رمان خود سیلاس "Silas og den sorte hoppe" را برای جوانان به انتشار رسانید. از رمان وی، سریال سیلاس در کشور آلمان ساخته شد که بعد ها این سریال در ایران دوبله شد و از تلوزیون ایران به پخش رسید .

که آهنگی دلنشین نیز داشت که از آثار کرستین بروهن Christian Bruhn میباشد ، که شنیدن آن خالی از لطف نیست

http://s8.picofile.com/file/8317879168/10487_9fd42b5c973f4e6397a2d6c22530850c_500.jpg

http://s9.picofile.com/file/8317879142/silas.jpg

 

https://www.youtube.com/watch?v=6j035k3Goq0

 

داستان سیلاس پیرامون کودکی به نام سیلاس است، پسر ۱۳ ساله  که از سیرک فرار می‌کندکه با دوستش بن دوران کودکی را بر پشت اسب سپری میکنند، داستان روایتگر دوران خوش کودکی است... که همه از آن خاطره داریم...

دستفروش مترو

داستان بلند “دستفروش مترو” ،حاصل یاداشت های روزانه ی شخصی بنام محمود قربانی است که توسط همسرش جمع آوری و به صورت داستان نوشته میشود . محمود قربانی دانش آموز متوسط ورو به پایین رشته ریاضی – فیزیک با معدل ده صاحب دیپلم میشود با آنکه علاقه ی زیادی به ادبیات داستانی و نمایشنامه دارد ، برای امرارمعاش ، تن به فروش مسواک ، نقشه جهانگردی،خمیردندان ، باطری ،هدفون …درمترومیدهد وبا خروج از خانه ی پدری برای نوشتن ، با وساطت عمویش کاظم ، درگاراژباربری “حاج آقا حاملی ” اتاقکی بیست متری ساکن میشود تا دوراز اغیار، فیلم نامه اش را بنویسد ...

‏اگر مسئولیت  صحرا را به بخش دولتی واگذار کنید بعد از گذشت پنج سال با کمبود شن مواجه میشوید!

میلتون فریدمن

http://static.pelan.tv/Images/Standard/1675589272494714781.jpg

http://www.moafaghiat89.blogfa.com/post-171.aspx

بیماریهای مدیریتی

بیماریهای مدیریتی (بیماریهایی که مدیران به آن مبتلا می شوند)

الف: بیماریهایی که موجب می شود، مدیر به خود ضربه بزند.

ب: بیماریهایی که موجب می شود مدیر به همکاران و کارمندان ضربه بزند.

ج: بیماریهایی که موجب می شود مدیر به سازمان و کسب و کار ضربه بزند.

http://www.upsara.com/images/nta1_photo_2016-02-25_14-16-56.jpg

حسن کجاست؟ قصه آزادی بیان در مملکت ما!   
یکی از مسئولان محترم به شهر ما سفر کرد و گفت:
«نترسید ؛ زمانه عوض شده است . الان آزادی بیان حرف اول را می زند . گذشت آن زمانی که کسی جرات نمی کرد حرف بزند . هر مشکلی دارید بگویید ، آزادید . بی‌ترس و بی‌تردید»
حسن برخاست و گفت:
«آقای مسئول محترم؛
نان کجاست؟
آب کجاست؟
کار کجاست؟»
آن مسئول با مهربانی گفت : «آفرین پسرم . من از این مشکل شما آگاه نبودم . ممنون که به من گفتی . حتما رسیدگی می کنم .»

******************************

  در سفراستانی بعد، باز هم آن مسئول محترم به شهر ما سفر کرد و گفت:
« نترسید ؛ زمانه عوض شده است . الان آزادی بیان حرف اول را می زند . گذشت آن زمانی که کسی جرات نمی کرد حرف بزند . هر مشکلی دارید بگویید ، آزادید . بی‌ترس و بی‌تردید»
هیچ کس حرفی نزد . سکوت حکمفرما بود که ناگهان صدایی ناشناس از میان جمعیت برخاست که :
«حسن کجاست؟»
((داستان مملکت ما که در آن آزادی بیان هست ولی آزادی پس از بیان نیست .))
*** این داستانی نمادین است، ربطی به مملکت ما و حسن ما و مسئولین ما ندارد! اصلاً مال برره است! لطفاً ما را نگیرید! ***

داستان دیگران!

یکی بود یکی نبود...غیر از خدا و "نمی[....]ین"! هیچکس نبود.... یک سیاره بود به نام هولولوتو آر۲۸ "HOLOLOTO R28 "که در پشت کوههای درهم برهم آن چند کشور وجود داشت که قائدتا دو تا از آنها حتما همسایه بودند..... به نام ناریا و بی باپ.....البته این سیاره در کهکشان راه شیری نبود بلکه در راه خامه ای واقع شده بود.......اگر شما این چیزها را نمی دانید نشان می دهد که سواد جغرافی و ستاره شناسی تان ضعیف است و باید عینک بزنید.......در ناریا موجوداتی به نام دنوخاها حکومت می کردند و موجوداتی به نام هاپس از آنها اطاعت می کردند....یک روز یک اتفاقی در کشورناریا رخ داد که ساکنانش اعتراض کردند و از خانه هایشان بیرون آمدند........اما ساکنان عادی این کشور که نه دنوخا بودند و نه هاپس ،شعار دادند ......دنوخاها به هاپسهایشان دستور دادند بروند برای مقابله...آنها نیز کله های تیتانی ملت را کوبیدند و زپرتشان را قمسور کردند......چند نفر هم کشته شدند.......چند نفر از سیاره اخراج شدند بعضی ها هم در قوطی هایی شبیه قوطی کنسرو ما زمینیها سترون شدند و فحش شنیدند و کتک خوردند وبقیه نیز دست از پا درازتر شاخکهایشان را گذاشتند توی گوشهای شیپوریشان و رفتند خانه هایشان .....چون فهمیدند بی بخارتر از این حرفها هستند که آبی از آنها گرم شود......بعدا گفتند اینها اغتشاشگر یاغی، خس و خاشاک وعامل بیگانه و... بودند.....چیزی نگذشت که مردم کشور همسایه بغلی  یعنی بی باپ نیز علیه شاهشان قیام کردند...در ناریا که با بی باپی ها نه دوست دوست بودند و نه دشمن دشمن.... از کله صبح تا بوق سگ به دستور دنوخاها می گفتند مردم انقلابی، مبارزه با استبداد ،بیداری ،احقاق حق و.....آنها شدند انقلابی ...به همین سادگی..... دائم دیگر از کله سحر در اخبار اسم اهالی بی باپ بود به حدی که دل و روده اهالی به هم می ریخت........و حتی گره می خورد....البته اهالی بی باپ نه برای هاپس ،نه برای دنوخاها و نه حتی برای موجودات "بی هویت"شده این کشور تره هم خرد نمی کردند....به طور کلی "موکویی" هم حسابشان نمی کردند(به ساکنان این سیاره می گفتند موکویی....انتظار ندارید که به آنها هم بگویند آدم......اصلا پیش خودتان فکر نمی کنید که اگر بخواهند به ساکنان سیاره هولولوتو R28 در کهکشان راه خامه ای بگویند "آدم"آنوقت برای نامیدن ما اسم کم می آورند؟!؟).......قضیه به همین جا ختم نمی شد....همین چند وقت پیشش که ناریا شلوغ شده بود و بی باپ به همین شکل از موکویی های ساکن این کشور فلک زده حمایت می کردند متهم به دخالت در امور داخلی کشور همسایه وبرندازی و دشمن نامیده می شدند........«بازی تمام شد همه باهم کلاغ پر»....

نتیجه: درک حقیقت برای آدمیزاد یک میلیون بار سخت تر ازدرک محاسبات ریاضی برای یک شپش است......                                 

نتیجه خیلی اخلاقی: عالمی داریم عالمستان!  

نتیجه غیر اخلاقی: سیاست پدر و مادر ندارد.......

توجه توجه: این کشور به هیچ مکان دیگری شباهت ندارد و اگر شما تصادفا تشابهی پیدا کردید نشان می دهد که ذهن منحرفی دارید!      

سایروس وَنسhttps://cdn2.iconfinder.com/data/icons/skull-emotions/117/happy-128.png        

گوبلز را بیشتر بشناسید
وکیل ملت: یوزف گوبلز، در ۱۸۹۷ به دنیا آمد. او به علت ناتوانی جسمی از شرکت در جنگ جهانی اول معاف بود.
وی به تحصیل در رشته‌های تاریخ و ادبیات پرداخت و در سال ۱۹۲۲ به حزب نازی پیوست. در سال ۱۹۳۳، گوبلز به مقام وزارت پروپاگاندا (تبلیغات و روشن گری) در رایش سوم رسید، و این سمت را تا هنگام خودکشی، در سال ۱۹۴۵، به مدت دوازده سال در اختیار داشت. در هنگام وزارت، او با در اختیار گرفتن همه ی رسانه‌های عمومی و شاخه های مختلف هنر، تمام سعی خود را برای جمع کردن مردم، پشت سر هیتلر و دولت او به کار بست. در هنگام جنگ جهانی دوم، وقتی که تبلیغات برای نازیسم از اهمیتی دو چندان برخوردار بود، کار گوبلز نیز، اهمیت بیشتری یافت. از تئوری های معروف او این است که می گفت: "دروغ را باید آن چنان بزرگ گفت که شنونده، در بزرگی آن فرو رفته و آن را به راحتی باور کند". او حتا وقتی شکست آلمان در جنگ قطعی شده بود، به هیتلر وفادار ماند، و در نهایت، پس از ورود ارتش سرخ به برلین، در ۱ مه ۱۹۴۵، به همراه همسر و شش فرزندش، در سن ۴۸ سالگی، دست به خودکشی زد.

گوبلز می گفت: "ما نه به دوست، بلکه نیاز به دشمن داریم". او معتقد بود که وقتی یک حکومت دچار ضعف مدیریتی، فساد، ناکارآمدی، و فلاکت اقتصادی شود، و وقتی نتواند نیازهای ابتدایی مردم اش، از قبیل نان، کار، رفاه، امنیت، اعتبار، و آسایش شان را تامین کند، با موجی از نارضایتی، خشم و اعتراض عمومی مواجه می شود، و در این حال، کشور به سوی انقلاب و سقوط حکومت پیش می رود. گوبلز می گفت: "در چنین حالتی، حکومت باید اذهان عمومی را به سوی یک موضوع فرعی، اما بزرگ، منحرف کند. - باید وارد یک جنگ شد. - حکومت باید برای ملت دشمن بتراشد. - دشمنان خارجی، - دشمنان داخلی. - ولی اگر دشمن واقعی پیدا نشد، حتا دشمن خیالی... - باید دایم از توطئه ها گفت. - از نقشه هایی که دشمنان برای ما می کشند. - باید از هر فرصت و حادثه ای، برای راه انداختن یک جنگ تبلیغاتی استفاده کرد. - باید همیشه درگیر بود. - درگیر جنگ، - درگیر تبلیغات علیه همسایگان، - علیه کشورهای قدرتمند، - علیه سازمان های جهانی، - باید بحران ساخت..." وی معتقد بود: "رمز موفقیت و ماندگاری حکومت های ضعیف، در وضعیت جنگی و بحران ها است. در جنگ ها و بحران ها است که مردم، بدبختی های مالی، شغلی، شخصی، و معیشتی شان را فراموش کرده، و با حکومت همدل می شوند. و این بهترین فرصت برای سرکوب منتقدین داخلی است. کشور که آرام شود، مردم طلبکار حکومت می شوند". توصیه ی او این بود که: - باید کشور را دایم در حالت جنگی نگه داشت.

http://s8.picofile.com/file/8317878484/stockholm_syndrome_ramses_morales_izquierdo.jpeg

وبا حکومت همدل میشوند!

داستانی متفاوت از چوپان دروغگویی دیگر

یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می برد. مردم ده که از مهربانی و خوش اخلاقی او خرسند بودند، تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را به او بسپارند تا هر روز آنها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند. برای مدتها این وضعیت ادامه داشت و کسی شکوه ای نداشت تا اینکه ...
یک روز چوپان شروع کرد به فریاد: آی گرگ آی گرگ. وقتی مردم خود را به چوپان رساندند دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است.

http://s8.picofile.com/file/8317881618/choopan.png

آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند نگران نباشد و خدا را شکر که بقیه گله سالم است. اما از آن پس، هر چند روز یک بار چوپان فریاد میزد: "گرگ. گرگ. آی مردم، گرگ".

وقتی مردم ده، سرآسیمه خود را به چوپان می رساندند می دیدند کمی دیر شده و دوباره گرگ، گوسفندی را خورده است. این وضعیت مدتها ادامه داشت و همیشه مردم دیر می رسیدند و گرگ، گوسفندی را خورده بود!
پس مردم ده تصمیم گرفتند پولهای خود را روی هم بگذارند و چند سگ گله بخرند. از وحشی ترین ها و قوی ترین سگ ها را ...
چوپان نیز به آنها اطمینان داد که با خرید این سگها، دیگر هیچگاه، گوسفندی خورده نخواهد شد. اما پس از خرید سگ ها، هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره، صدای فریاد "آی گرگ، آی گرگ" چوپان به گوش رسید. مردم دویدند و خود را به گله رساندند و دیدند دوباره گوسفندی خورده شده است. ناگهان یکی از مردم، که از دیگران باهوش تر بود، به بقیه گفت: ببینید، ببینید. هنوز اجاق چوپان داغ است و استخوانهای گوشت سرخ شده و خورده شده گوسفندانمان در اطراف پراکنده است !!!
مردم که تازه متوجه شده بودند که در تمام این مدت، چوپان، دروغ می گفته است، فریاد برآوردند: آی دزد. آی دزد. چوپان دروغگو را بگیرید تا ادبش کنیم. اما ناگهان چهره مهربان و مظلوم چوپان تغییر کرد. چهره ای خشن به خود گرفت. چماق چوپانی را برداشت و به سمت مردم حمله ور شد. سگها هم که فقط از دست چوپان غذا خورده بودند و کسی را جز او صاحب خود نمی دانستند او را همراهی کردند.
بسیاری از مردم از چماق چوپان و بسیاری از آنها از "گاز" سگ ها زخمی شدند. دیگران نیز وقتی این وضعیت را دیدند، گریختند. در روزهای بعد که مردم برای عیادت از زخمی شدگان می رفتند به یکدیگر می گفتند: "خود کرده را تدبیر نیست". یکی از آنها پیشنهاد داد که از این پس وقتی داستان "چوپان دروغگو" را برای کودکانمان نقل می کنیم باید برای آنها توضیح دهیم که هر گاه خواستید گوسفندان، چماق، و سگ های خود را به کسی بسپارید، پیش از هر کاری در مورد درستکاری او بررسی کنید و مطمئن شوید که او دروغگو نیست.
اما معلم مدرسه که آنجا بود و حرفهای مردم را می شنید گفت: دوستان توجه کنید که ممکن است کسی نخست ""راستگو"" باشد ولی وقتی گوسفندان، چماق و سگ های ما را گرفت وسوسه شود و دروغگو شود. بنابراین بهتر است هیچگاه ""گوسفندان""، ""چماق"" و ""سگ های نگهبان"" خود را به یک نفر نسپاریم**.

وقتی یک کبوتر با کلاغ ها معاشرت می کند، پرهایش سفید می ماند اما قلبش سیاه
می شود؛ دوست داشتن کسی که لیاقت ندارد اسراف محبت است.(دکتر علی شریعتی)
کبوتر من! تو آزادی که با هر کس دوست داری معاشرت کنی. تو آزادی که به هر کجا
می خواهی پر بکشی.
کبوتر من! می دانم که شوق سر در آوردن از اسرار این جهان پهناور و مرموز در وجودت بیداد
می کند؛
می دانم که چشم های خوشگلت از دیدن سیر نمی شود.
می دانم که اهل معاشرتی، خوش مشربی، شوخی، شیرینی و اهل گشت و گذار.
خوب خوب می شناسمت و بیشتر از آن چه فکر کنی، می فهممت.
کبوتر قشنگ من! تو آزادی هر کجا دوست داری برای خودت آشیانه بسازی؛
تو آزادی که آشیانه ات را با هر رنگی که می پسندی، بیارایی.
تو این اختیار را داری که بخواهی یا نخواهی؛
دوست داشته باشی یا نداشته باشی؛
بمانی یا نمانی؛ بخوانی یا نخوانی اما…
کبوتر ناز من! تو می توانی خدا را بپرستی یا نپرستی؛
تو آزادی که فرشته های آسمان را به آشیانه ات راه بدهی یا ندهی.
اما کبوتر زیبای من! حواست جمع باشد که اگر با کلاغ ها معاشرت کنی دلت سیاه می شود؛
دلت اگر سیاه شود معنایش این است که «مسخ» شده ای؛ یعنی این که دیگر یک کبوتر نیستی!

http://s8.picofile.com/file/8317879868/maxresdefault.jpg

 «آنهایی که قصه می‌گویند، بر جامعه حکومت می‌کنند.» افلاطون

*مدیران فعال

دو شیر از باغ وحشی می‌گریزند و هر ڪدام راهی را در پیش می‌گیرند ،
یڪی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه می‌برد ، اما به محض آن‌ڪه بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را می‌خورد به دام می‌افتد!
ولی شیر دوم موفق می‌شود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم ڪه گیر می‌افتد و به باغ وحش بازگردانده می‌شود حسابی چاق و چله است!؟
شیر نخست که در آتش ڪنجڪاوی می‌سوخت از او پرسید : ڪجا پنهان شده بودی ڪه این همه مدت گیر نیفتادی؟!
شیر دوم پاسخ می‌دهد :
توی یڪی از ادارات دولتی!!
هر سه روز در میان، یڪی از مدیران اداره را می‌خوردم و ڪسی هم متوجه نمی‌شد ،
پس چطور شد ڪه گیر افتادی؟!
شیر دوم پاسخ می‌دهد : اشتباها آبدارچی را خوردم چون تنها ڪسی بود ڪه ڪاری انجام میداد و غیبت او را متوجه شدند!

فقط تو ایرانه که داری زیرِ بارِ مشکلاتت له میشی،
میگن: برو خداروشکر کن سالمی.
مریض میشی،
میگن: خداروشکر کن زنده‌ای.
میمیری،
میگن: خداروشکر مُرد!
راحت شد بدبخت...!
ما انسانهای عجیبی هستیم
وقتی به دستفروشی فقیری می رسیم که جنس خود را به نصف قیمت می فروشد با کلی چانه زدن او را شکست میدهیم و اجناسش را به قیمت ناچیز می خریم
بعد به کافی شاپ لوکس شخص ثروتمندی می رویم و یک فنجان قهوه را ده برابر قیمت نوش جان میکنیم و انعامی اضافه نیز روی میز میگذاریم و شادمانیم.
شادمانیم که فقیران را فقیر تر میکنیم
شادمانیم که ثروت مندان را ثروتنمند تر میکنیم

دیکتاتوری سازمانی (ماکیاولیسم)

در خیلی از پروژه ها و مجموعه هایی که فعالیت می کردم حرف، حرف مدیر عامل بود. مدیر عامل هایی که کل سهام شرکت برای آنها بود. وقتی مشاور یا مدیر جذب می کردند فقط و فقط بابت ویترین سازمانی بود.

یادم نمی رود در یکی از شرکت ها وقتی دیدیم مدیریت محترم عامل فقط و فقط بخاطر اینکه حال رقیب را (که از دوستان خودش بود) بگیرد کل بودجه تبلیغات را صرفه یک تبلیغ بی محتوا کرد.

زمانی که من به ایشان اعتراض کردم و دید جواب قانع کننده ایی ندارد، به من گفت: “این شرکت من هست، پول خودم هست و دوست دارم اینطور خرج کنم”.

این جواب یک دیکتاتور سازمانی هست. دیکتاتور سازمانی در ایران به فردی گفته می شود که در سازمانشان به غیر خودشان، بقیه را کارگران حجره خود می داند، و قرار است همه به این حاج آقا خدمات رسانی هایی از جمله خریدهای خانه، شستن ماشین، چایی آوردن، روشن کردن سیگار  و … کنند.

پاداش گوش کردن به حرف این حاج آقاها هم کم نیست، یکروزه مدیر می شوی، افزایش حقوق، هر ماه یک سکه(در حال حاضر نیم می دهند) هدیه می گیری و….

من به مدیر عامل سازمان که حرف حرف خودش است دیکتاتور و به پیروان سینه چاک او ماکیاول می گویم.

ماکیاولیسم:

ماکیاولیسم (به انگلیسی: Machiavellism)‏، عبارت است از مجموعه اصول و روش‌های دستوری که نیکولو ماکیاولی سیاست‌مدار و فیلسوف ایتالیایی (۱۴۶۹-۱۵۲۷) برای زمامداری و حکومت بر مردم ارائه داد.

نیکلا ماکیاولی که بنیاد این نظریه خود را پیرامون روش و هدف در سیاست قرار داده، در کتاب خود شهریار (The Prince)، هدف عمل سیاسی را دستیابی به قدرت می‌داند و بنابراین، آن را محدود به هیچ حکم اخلاقی نمی‌داند و در نتیجه به کار بردن هر وسیله‌ای را در سیاست برای پیشبرد اهداف مجاز می‌شمارد و بدین گونه سیاست را به کلی از اخلاق جدا می‌داند.

ماکیاولی معتقد است، زمامدار اگر بخواهد باقی بماند و موفق باشد نباید از شرارت و اعمال خشونت‌آمیز بترسد. زیرا بدون شرارت، حفظ دولت ممکن نیست.

حکومت برای نیل به قدرت، ازدیاد و حفظ و بقای آن مجاز است به هر عملی از قبیل کشتار، خیانت، ترور، تقلب و … دست بزند و هرگونه شیوه‌ای حتی منافی اخلاق و شرف و عدالت برای رسیدن به هدفش روا می‌دارد.

این مکتب بر این باور است که رجال سیاسی باید کاملاً واقع‌بین و مادی و جدّی باشد، آنگونه سخت‌گیر باشد که اگر تکالیف دینی، اخلاقی و احساسات سد راه او شود؛ از آنها صرف‌نظر کند و هدفی جز رسیدن به مقصود نداشته باشد.

 مدیریت استبدادی Autocratic:

به این معنی است که مدیر تصمیم هایش را انفرادی می‌گیرد، بدون توجه زیاد به زیر دستان. در نتیجه این تصمیمات مدیر هستند که نظر و شخصیت او را منعکس میکنند؛ و طبیعتا اگر مدیریت خوب باشد، می‌تواند تصویری از اعتماد به نفس را به وجود آورد. از طرفی دیگر زیر دستان ممکن است بیش از حد وابسته به رهبران شوند و احتمالا نظارت بیشتری لازم شود. مدیران استبدادی دو دسته اند:

مدیران دستوری Directive که تصمیمات را خودشان میگیرند و مدیران ارشد مورد قبول.

مدیران آسان گیر Permissive که باز تصمیمات را خود میگیرند اما به زیر دستان در نحوه اجرایی کردن آن آزادی عمل میدهند.

 

مردی از دیوانه ای پرسید: اسم اعظم خدا را می دانی؟
دیوانه گفت: نام اعظم خدا «نان» است اما این را جایی نمی توان گفت!
مرد گفت: نادان شرم کن، چگونه نام اعظم خدا نان است؟
دیوانه گفت: در مدتی که قحطی نیشابور چهل شبانه روز طول کشید، من می گشتم، دیگر نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درب هیچ مسجدی را باز دیدم، از آنجا بود که دانستم نام اعظم خدا و بنیاد دین و مایه اتحاد مردم نان است!

مصیبت نامه

دین یک برادر بزرگ دارد بنام اخلاق
که وقتی با قدرت ازدواج میکنند،
صاحب فرزندی میشوند بنام مصلحت
که این فرزند هم دین را میکشد و هم اخلاق را!!
دفتر تاریخ پر است از این وصلتهای شوم!
روزی به کریم خان زند گفتند،یک فردی یک هفته است میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند . کریم خان ان شخص را به حضور طلبید،ولی ان شخص بشدت گریه میکرد و نمی توانست حرف بزند.
کریم خان گفت "وقتی گریه هایش تمام شد بیارین پیش من" بعد از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و شرف حضور یافت .گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفا یم را از اوگرفتم .
شاه دستور داد سریع چشم های این فرد را کور کنید؟ تا برود دوباره شفایش را بگیرد !اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته پدر شماست .ایشان را به پدرتان ببخشید.
وکیل الرعایا گفت:پدر من یک خر دزد بود من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم .
پدر من چگونه می تواند شفا دهنده باشد .

اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیای مان را به تباهی می کشند.

ایرانیان در غربت

بهار سومخ (به انگلیسی: Bahar Soomekh) (زاده ۳۰ مارس ۱۹۷۵ در شهر تهران) بازیگر یهودی‌تبار ایرانی-آمریکایی است که در سینمای هالیوود به فعالیت در زمینه بازیگری اشتغال دارد.

وی در فیلم‌های مطرح تصادف، ماموریت غیرممکن ۳ و اره ۳ بازی کرده‌است.
بهار در سال ۱۹۷۹ بخاطر وقوع انقلاب ایران در سن ۴ سالگی به همراه والدین و خواهرش صبا سومخ به لس آنجلس آمد. او در دانشگاه کالیفرنیا، سانتا باربارا تحصیل نمود و در یک شرکت مشغول به کار شد. همزمان او به کلاس‌های بازیگری نیز می‌رفت. اولین بازی بهار در سن ۲۷ سالگی در شوی تلویزیونی «Without a Trace» در قالب یک بازیگر میهمان بود. او در سال ۲۰۰۴ در فیلم تصادف ساخته پاول هگیس به ایفای نقش پرداخت . او همچنین در فیلم سیریانا بازی کرد که البته نقش او در نسخه اکران فیلم حذف شد. از دیگر فیلم‌های مطرحی که بهار در آن به ایفای نقش پرداخته می‌توان به «سریال ۲۴»، «ماموریت غیرممکن ۳» و «اره ۳» اشاره کرد. او در فیلم اره ۳ نقش دکتر لین را بازی کرد که یکی از مهمترین بازی‌های او به حساب می‌آید.

http://s9.picofile.com/file/8317883192/3e8dd3e4dff12c178cec924caa7a761ebahar_soomekh_08.jpg

بهار در سال ۲۰۰۶ از سوی مجله پیپل در لیست ۱۰۰ زن زیبای جهان قرار گرفت.
بهار در سال ۲۰۰۱ با یک مدریر تجاری به نام کلیتون ازدواج کرد. کلیتون برای ازدواج با بهار دینش رو به یهودی تغییر داد. حالا آنها دارای سه فرزند می باشند.

وبگاه:

http://www.labahar.com

وی خواهر صبا سومخ دانشمند ایرانی آمریکایی تبار است.

رُزی ملک یونان (به آشوری:ܪܘܙܝ ܡܠܟ ܝܘܢܢ) (زادهٔ ۴ ژوئیه ۱۹۶۵ در تهران) بازیگر، کارگردان، نویسنده، هنرمند و فعال حقوق بشر آشوری‌تبار ایرانی است.

وی از آشوری‌های ایران است و نَسَبَش به آشوری‌های گوگ‌تپه در ارومیه می‌رسد. او کتابی بنام The Crimson Field نوشته که داستان این کتاب با موضوعِ نسل‌کشی آشوری‌ها در سال‌های ۱۹۱۸–۱۹۱۴ می‌باشد. یونان به زبان‌های آشوری، فارسی و انگلیسی مسلط است.

بازیگر سینما: رزی ملک-یونان در سال ۱۹۸۳ و با بازی در سریال محبوب تلویزیونی Dynasty در آمریکا وارد تلویزیون شد. از آن زمان او در سریال‌های تلویزیونی، فیلم و تئاترهای متعددی نظیر؛ Days of Our Lives، Chicago Hope، Beverly Hills 90210، The Young and the Restless، General Hospital و Star Trek: Deep Space Nine نقش آفرینی کرده است.

http://s9.picofile.com/file/8317883100/img151f80b3335fea.jpg

فعالیت ها:

موسیقی‌دان: او توانست در دنیای موسیقی قدم بگذارد.

نمایش‌نامه‌نویس: رُزی ملک یونان در نمایشنامه نویسی توانست جایگاهی خاصی برای خود باز نماید.

فیلم‌ساز:وی قدم به عرصه ساختن فیلم‌های مستند تاریخی گذاشت. لازمه اینکار تفحص و تحقیق در زمینه اسناد تاریخی بود؛ که با یاری خواهر به جمع‌آوری اسناد و مدارک پرداخت و چندین فیلم مستند را بتصویر کشید که هر کدام از ارزش خاصی برخوردار است.

فعال حقوق بشر: او در مقابل توده از سیاست مداران کنگره ایالات متحده به دفاع از حقوق آشوری‌های عراق پرداخت و توانست بودجه‌ای برای یاری رساندن به این قوم در عراق بگیرد.

ساموئل مارتین جردن
ساموئل مارتین جردن (به انگلیسی: Samuel Martin Jordan) (۱۸۷۱–۱۹۵۲ م) معلم و مبلغ آمریکایی بود. وی از سال ۱۸۹۹ تا سال ۱۹۴۰ ریاست کالج آمریکایی تهران (دبیرستان البرز) را به عهده داشت. او بانی و سازنده دبیرستان البرز و مدرسه دخترانه آمریکایی تهران است.
خیابان جردن تهران (بعدها بزرگراه آفریقا) به افتخار وی نامگذاری گردید.
زندگینامه:
جردن در سال ۱۸۷۱ میلادی در نزدیکی شهر یورک در پنسیلوانیا بدنیا آمد. پس از تحصیل در دبستان و دبیرستان در سال ۱۸۹۵ میلادی از کالج لافایت درجه B.A (لیسانس) گرفت. در سال ۱۸۹۸ درجه کارشناسی ارشد علوم الهی (M.A) از دانشگاه پرینستون را دریافت کرد. در سال ۱۹۱۶ کالج لافایت او را با درجه D.D (دکتر در حکمت و فلسفه) به رسمیت شناخت و در سال ۱۹۳۵ میلادی از کالج واشنگتن و جفرسون بدرجهٔ دکترای حقوق نائل شد.

دکتر جردن در سال ۱۸۹۸ میلادی (۱۲۷۸ خورشیدی) به ایران آمد و یک سال بعد ریاست مدرسه را به عهده گرفت. در سال ۱۹۱۳ میلادی (۱۲۹۲ خورشیدی) با راه‌اندازی کلاس‌های باقی‌مانده دوره دوازده‌ساله دبیرستان تکمیل گردید. در سال ۱۹۱۸ میلادی (۱۲۹۷ خورشیدی) اولین ساختمان شبانه‌روزی که در آن زمان، سالن مک‌کورمیک (Maccormick Hall) نامیده می‌شد و یک ساختمان دیگر پایان یافت.
به پاس خدمات فرهنگی وی در ساخت دبیرستان البرز، در دوران قاجار و پهلوی دو مدال و نشان به او عطا شد:
در سال ۱۳۰۰ هجری خورشیدی، وی یک قطعه نشان و مدال درجه دوم علمی
بار دیگر در سال ۱۳۱۹ هجری خورشیدی، وی و خانمش به دریافت نشان درجه یک علمی دیگر مفتخر شدند.
ساموئل ام جردن، در سال ۱۳۱۹ خورشیدی از ایران به آمریکا بازگشت.
دکتر جردن پس از بازگشت به آمریکا، در سال ۱۳۲۳ هجری خورشیدی، دوباره به ایران آمد و مورد استقبال شاگردان و مریدانش قرار گرفت. او ایران را وطن دوم خود می‌نامید و همواره از آن به نیکی یاد می‌کرد. وی در سال ۱۳۳۳ هجری خورشیدی، در ۸۱ سالگی در آمریکا در گذشت.
در سال ۱۳۲۶ هجری خورشیدی، مراسمی به یاد او و برای بزرگداشت او در تالار دبیرستان البرز برگزار شد و نیم تنه سنگی وی را که استاد ابوالحسن صدیقی تراشیده بود، در کنار در ورودی آن نصب کردند. این پیکره بعداً به کتابخانه دانشگاه صنعتی امیرکبیر منتقل گردید.
بزرگ‌راه آفریقا در شمال تهران، در زمان رژیم پهلوی، به یادبود وی خیابان جردن نام گرفته بود، نامی که هنوز هم بطور غیر رسمی کاربرد دارد.
کتابی به نام «روش دکتر جردن» به قلم شکرالله ناصر در دیماه ۱۳۲۳ در تهران منتشر شده که در آن به شیوه کار وی و اداره دبیرستان پرداخته‌است.
مرکز ایران‌شناسی دانشگاه یوسی‌آی :
مرکز ایران‌شناسی دانشگاه کالیفرنیا در ارواین در سال ۲۰۰۶ میلادی به همت یک ایرانی-آمریکایی به نام فریبرز مسیح و به نام «ساموئل ام جردن» تاسیس شد. هم‌اکنون مرکز ایران‌شناسی دانشگاه کالیفرنیا در ارواین دارای ۳ دوره تحصیلی و یک مرکز مطالعاتی در دانشکده علوم انسانی دانشگاه یوسی‌آی است.
نظربزرگان دربارهٔ او :
ملک‌الشعرای بهار دربارهٔ او سروده‌است:

تا کشور ما جایگه جردن شد
بس خارستان کز مددش گلشن شد
این باغ هنر که دور از او بود، کنون
چشمش به جمال باغبان روشن شد

و نیز:

نادانی چیست جز به غفلت مردن؟
باید به علاج از این مرض جان برد

گفتم که طبیب درد نادانی کیست؟
پیر خردم گفت که جردن، جردن!

 

http://sites.lafayette.edu/lafayetteinpersia/files/2012/03/LafayetteSendstoPersia4.jpg

 

از خاطرات و کلمات دکتر جردن

•    'من میلیونر هستم زیرا هزارها فرزند دارم که هر کدام برای من، برای ایران و برای دنیا میلیون ها ارزش دارند.'

'بچه‏ ها مملکت شما سابقهٔ درخشانى داشته است. بازگشت به آن روزگار درخشش بستگى به همت و شجاعت و کوشش شما دارد. امیدوارم حرف من در گوش و قلب شما باشد و براى ملت و کشورتان مفید واقع شوید.'

برای دروغ ده شاهی کفاره تعیین کرده بود.
اگر در جیب کسی سیگار پیدا میشد یک تومان جریمه داشت.
اگر از دانش ‏آموزى سئوالى می ‏کرد و او بلد نبود، میگفت: 'کلّه به ‏کار، کدو کنار.'
میگفت ' سیگار لوله بی مصرفی است که یک سر آن آتش و سر دیگر آن احمقی است!'
لوطى‏ را در معنایى منفى   در مایه الواط  به ‏کار می ‏برد و می‏گفت: 'غیرت، همت، زحمت، کار، کوشش: اینها به آدم‏ آباد میرسد. سستى، بى حالى، کارنکردن، بارى‏ به ‏هرجهت بودن به لوطی ‏آباد می‏رسد.'

 

بعد از او دکتر مجتهدی کالج البرز را سالها اداره کرد و الحق توانست به ایده های جردن وفادار بماند .

 

https://www.bebinak.com/photos/2016/11/11/10234-1478905154file-555.jpg

دکتر ساموئل جردن و همسرش در حلقه گروهی از فارغ‌التحصیلان کالج آمریکایی

کشتی رافائل ،تایتانیک ایرانی

"محمدرضا پهلوی" دو کشتی به نام های «رافائل» و «میکلانژ» از ایتالیا خرید .
کشتی با شکوه رافائل که با تجهیزات و امکانات تفریحی در زمان خود نظیر نداشت، برای تفریح مردم و جذب گردشگر برای ایران و همچنین میکلانژ که کوچتر از رافائل بود برای سربازان نیروی دریایی شاهنشاهی در نظر گرفته شد
طرح کشتی "رافائل" در سال 1337 توسط ایتالیایی ها کشیده شد و رافائل به طول 276 متر و عرض 31 متر در کشور ایتالیا ساخته شد.
در این کشتی 850 خروجی رادیو تلفنی ، 6 استخر شنا ، 750 کابین (در هر کابین یک حمام و توالت شیک و لوکس که با مرمرهای ایتالیایی تزیین شده بود وجود داشت) ، 18 آسانسور ، 30 سالن اجتماعات ، تالار نمایشی با 500 صندلی و باشگاه های ژیمناستیک و پرورش اندام ساخته شده بود.
رافائل بزرگ بود و با عظمت ؛ هیچ یک از کشورهای پیشرفته آن زمان نظیر آن را نداشتند.
روزی که این کشتی از ایتالیا به سوی ایران در حرکت بود ، مردم ایتالیا با اشک رافائل را بدرقه کردند . چون رافائلی را که خودشان ساخته بودند، به علت مشکلات اقتصادی مجبور شدند به ایران بفروفشند.
در بهار 1356 رافائل با 50 خدمه ایتالیایی و با افزایش ظرفیت در حد سکنای 1800 نفر در بندر بوشهر پهلو گرفت .
کشتی میکل آنژ هم در بندرعباس مستقر شدند و از کابین های متعدد آن برای اسکان پرسنل نیروی دریایی شاهنشهای استفاده شد.
موج ها ی دریا بوق بلند و غریبی را به گوش اهالی شهر بوشهر می رساند. مردمان بندر بوشهر وقتی از پنجره ی خانه های بافت قدیم به بیرون نگاه انداختند حیرت زده ، غول سفید و باشکوهی را دیدند که به ساحل بوشهر نزدیک می شد.
بوشهری ها که تا به حال کشتی های زیادی را دیده بودند فوج فوج می آمدند ، در ساحل جمع می شدند و با اشتیاق این کشتی زیبا را می دیدند و با زمینه ای از این کشتی عکس می گرفتند.
اواخر سال ۵۷ خدمه ایتالیایی کشتی رافائل کم‌ کم به کشورشان برگشتند ...
بعد از انقلاب، دولتمردان تصمیماتی در مورد بازگرداندن رافائل و میکل آنژ به سفرهای دریایی گرفته شد ، اما هرگز عملی نشد!
طولی نکشید که ایران درگیر جنگ با عراق شد.
در سال 1362 دو هواپیمای عراقی با چند موشک رافائل را هدف قرار دادند
کشتی در این حمله صدمه زیادی دید و در آب زمین ‌گیر شد و اگر چه قابل تعمیر بود ، اما هرگز کاری انجام نشد
کشتی که تا نیمه ‌در آب فرو رفته بود و رفته رفته همه تجهیزات و مبلمان لوکس آن به یغما رفت...
چیزی نگذشت که یک کشتی باری به نام ایران سلام (ایران سیام) ناگهان به صورت اتفاقی با آن برخورد کرد و به بدنه اش آسیب جدی رساند و کاری را که هواپیماهای عراقی آغازش کرده بودند تمام کرد...
در همان سالها ، ایتالیا ، کشتی میکلانژ را از ایران خرید و به ایتالیا برگرداند ...
بدین ترتیب کشتی اقیانوس پیمای رافائل نتوانست بیشتر از تقریبا 7 سال در کنار سواحل بوشهر دوام بیاورد و خیلی زود به افسانه ای غریب و زیستگاه آبزیان دریایی تبدیل شد .
در حال حاضر کشتی رافائل در ساحل بوشهر دیده نمی شود و زیر 7 متر آب ، در فاصله ی 2 کیلومتری نیروگاه اتمی قرار گرفته است.

http://www.oceanlinerlapelpins.com/MichRaff.html

«بچه‌های کشتی رافائل» به بازار نشر رسیدند/ روایتی کودکانه از جنگ

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دانلود آهنگ با کیفیت 320

http://samarahay.ru/images/stories/music/lusik%20goshyan.jpg

http://www.gallery.am/dbimg/14540/45877_b.jpg

like a breeze , uniquely soft

I'll come down from the mountains and sit by your door

Burned by your love-- like prince charming

I'll put my sword by your garden's door

 

And I'll guard you-- night and day

I just ask that you come to the park often

So I can look at you and get relief from missing you

Drunk off your love, I'll die at your door

 

I will return to your garden in the spring,

Like a nightingale cling on to your rose

I am your Shahen ( نام), with a thousand games

I've come to your door, sacrifice for your life(فدایت شوم)

 

Again, I'll guard you night and day

I just ask that you come to the park often

So I can look at you and get relief from missing you

Drunk off your love, I'll die at your door

 

Lousik Kochian

https://www.youtube.com/watch?v=9KIBwJBrJcQ

LIKE A BREEZ  // Զեփյուռի նման


Զեփյուռի նման մեղմիկ աննման,
Սարերից կիջնեմ նստեմ քո դռան:
Սիրուցդ վառված ասպետի նման,
Թուրս կդնեմ քո այգու դռան:

Ու քեզ կհսկեմ գիշեր ու ցերեկ,
Մենակ թե յար ջան շուտ –շուտ այգին եկ,
Որ նայեմ ես քեզ կարոտս առնեմ,
Էդ քո կարոտից վախենամ մեռնեմ:

Գարուն կդառնամ մտնեմ քո այգին,
Բլբուլի նման փարվեմ քո վարդին:
Քո Շահենն եմ յար հազար խաղերով,
Եկել եմ դուռդ մեռնեմ քո կյանքին:
 

Էլի կհսկեմ գիշեր ու ցերեկ,
Մենակ թե, յա՛ր ջան, շուտ-շուտ այգին եկ,
Որ նայեմ ես քեզ, կարոտս առնեմ,
Սիրուցդ արբած՝ մեռնեմ քո դռան:

یار ، انسان ( عاشق ) را می ساید
من این را بسیار دیر فهمیدم
و دل او را که از سنگ کنده شده بود
آرام و لطیف پنداشتم

یار ، انسان ( عاشق ) را می ساید
من این را بسیار دیر فهمیدم
و دل او را که از سنگ کنده شده بود
آرام و لطیف پنداشتم


هنگام خواندن در مورد عشق در حالی که ساز در دستانم بود
یارم به من نگفت
مرحمی برای زخمت می دهم
تا بر روی آتش ) قلبت بگذاری
ای عاشق زخم دیده !

ای کاش در درون چاله ها می افتادم
بی کس و بی خانمان می شدم
اندازه یک کوه غم و اندوه می داشتم
اما یار و دلبری نداشتم

ای کاش در درون چاله ها می افتادم
بی کس و بی خانمان می شدم
اندازه یک کوه غم و اندوه می داشتم
اما یار و دلبری نداشتم


شکوفه به بلبل
هزاران نوع رنج و عذاب می دهد
آن کس که دلبری دارد
درد بلبل را می فهمد

شکوفه به بلبل
هزاران نوع رنج و عذاب می دهد
آن کس که دلبری دارد
درد بلبل را می فهمد

من  همچون عندلیب
غمهای خود را می گریم
آتش عشق درون قلبم
مراآسوده نمی گذارد

ای کاش در درون چاله ها می افتادم
بی کس و بی خانمان می شدم
اندازه یک کوه غم و اندوه می داشتم
اما یار و دلبری نداشتم

ای کاش در درون چاله ها می افتادم
بی کس و بی خانمان می شدم
اندازه یک کوه غم و اندوه می داشتم
اما یار و دلبری نداشتم

http://armeniannationalmusic.com/wp-content/uploads/2013/02/untitled-e1360454271266.jpg

Յարը մարդուն յարա կուտա,
Շատ ուշ հասկացա,
Ժայռից պոկված սիրտը նրա ,
Քնքուշ հասկացա :

Յարը մարդուն յարա կուտա,
Շատ ուշ հասկացա,
Ժայռից պոկված սիրտը նրա ,
Քնքուշ հասկացա :


Յարս ինձ չասաց,
Դեղ տամ վերքիդ,
Առ դիր հովացրու,
Սեր երգելուց սազը ձեռքիդ,
Վա՜յ վիրով աշուղ

Երանի չոլերն ընկնեի ,
Անտուն ու անտեր մնայի,
Սարի պես դարդ ունենայի,
Յար չունենայի :

Երանի չոլերն ընկնեի ,
Անտուն ու անտեր մնայի,
Սարի պես դարդ ունենայի,
Յար չունենայի

Հազար տեսակ տանջանք կուտա,
Վարդը բլբուլին,
Ով յար ունի նա կիմանա,
Դարդը բլբուլի :

Հազար տեսակ տանջանք կուտա,
Վարդը բլբուլին,
Ով յար ունի նա կիմանա,
Դարդը բլբուլի

Ես հավաստն եմ սոխակի պես,
Վշտերս եմ լալիս,
Սիրո հուրը իմ սրտակեզ,
Հանգիստ չի տալիս :

Երանի չոլերն ընկնեի ,
Անտուն ու անտեր մնայի,
Սարի պես դարդ ունենայի,
Յար չունենայի

Երանի չոլերն ընկնեի ,
Անտուն ու անտեր մնայի,
Սարի պես դարդ ունենայի,
Յար չունենայի

 

Hovhannes Badalyan

https://www.youtube.com/watch?v=HI2sTFGC6Qk

sari sirun yar

hazar nazov yar, hoveri het yek

یار زیبای کوهستان

ای یار با هزاران ناز، همراه باد ملایم بیا

با دسته گل در دستانت از کوهستان بیا

سوار بر اسب سیاه به روستایتان آمدم

درب [خانه ات] را بسته دیدم و حیران گشتم


 

ای یار زیبای کوهستان بیاور برایم [گل] میخک کوهی

آه! چه میخکی برایم آتش عشق بیاور


 

روییده ای در میان هزار و یک گل

موهایت را تر کرده ای با شبنم های شکوفا

بوی خوش موهایت از دور می آید

نسیم آن را آورده و به قلبم می رساند


 

ای یار زیبای کوهستان بیاور برایم میخک کوهی

آه! چه میخکی برایم آتش عشق بیاور


 

آنگاه که نگاه خیره ات را به آسمان می چرخانی

گویی ستارگان روشن از نو می درخشند

بادها و نسیم ها صدای تو را بر می گیرند

آه! چه هنگام من قربانی عشق تو خواهم شد؟


 

ای یار زیبای کوهستان بیاور برایم میخک کوهی

آه! چه میخکی برایم آتش عشق بیاور


 

این جریان آب از کوهستان می آید

و بوی خوش تو را به همراه می آورد

ای آشوت! اگر می توانی با واژگان و ترانه هایت

یارت را سِحر کن تا با لذت به خانه بیاید


 

ای یار زیبای کوهستان بیاور برایم میخک کوهی

آه! چه میخکی برایم آتش عشق بیاور

 

http://www.golforoush.com/UploadImages/UC/Articles/112.jpg

http://gusanashot.com/images/i1.jpg

Սարի Սիրուն Եար

Գուսան Աշոտ
 
Հազար նազով, եար, հովերի հետ եկ,
Ծաղիկ փնջելով՝ սարւորի հետ եկ,
Սեւ ձիուս վրայ ձեր գիւղն եմ եկել,
Դուռդ փակ տեսել, մոլոր մնացել։

 
Սարի սիրուն եար, սարի մեխակ բեր,
Ա՜խ, չէ ի՞նչ մեխակ, սիրոյ կրակ բեր։

 
Հազար մի ծաղկի մէջ ես մեծացել,
Ծաղկանց ցողերով մազերդ թացել,
Մազերիդ բոյրը հեռւից է գալիս,
Զեփիւր բերում սրտիս է տալիս։

 
Սարի սիրուն եար, սարի մեխակ բեր,
Ա՜խ, չէ ի՞նչ մեխակ, սիրոյ կրակ բեր։

 
Երբ քո հայեացքը երկնին ես յառում,
Վառ աստղերն ասես նոր լոյս են առնում,
Քո ձայնն են առնում հավք ու հովերը,
Ա՜խ, ե՞րբ կ՚առնեմ ես քո մատաղ սէրը։

 
Սարի սիրուն եար, սարի մեխակ բեր,
Ա՜խ, չէ ի՞նչ մեխակ, սիրոյ կրակ բեր։

 
Սարից է գալիս էս առուի ջուրը,
Բերում է, եար, քո բոյրն ու համբոյրը,
Աշոտ, թէ կարաս քո երգ ու հանգով
Եարիդ կախարդիր, թող տուն գայ հանդով։

 
Սարի սիրուն եար, սարի մեխակ բեր,
Ա՜խ, չէ ի՞նչ մեխակ, սիրոյ կրակ բեր։

super heroes

کارتون های دهه پنجاه

super heroes

کارتون سوپر بوی (superboy)

September 10, 1966 – September 6, 1969

http://www.cartoonscrapbook.com/01pics/superboy02.jpg

http://www.polarblairsden.com/cartoonsadvsuperboyg03.jpg

aquaman

کارتون آکوا من

Original network CBS
Original release September 9, 1967 – June 1970

تم آغازین :

https://www.youtube.com/watch?v=0Vt11vDjPD0

 

https://s-media-cache-ak0.pinimg.com/736x/f4/ec/b1/f4ecb1361cf72770bbf9913b2c912ccf.jpg

https://i.ytimg.com/vi/VV-pKHpJ62w/hqdefault.jpg

http://www.tempestspurplereign.com/aquacel3.jpg

کارتون سوپر من

تم آغازین :

https://www.youtube.com/watch?v=XY9rOVu0RBk


The New Adventures of Superman (TV series)

 

http://www.dccomics.com/sites/default/files/1966-The-New-Adventures-Of-Superman-Season-1-4_0.jpg

https://www.supermanhomepage.com/images/cartoons/naos-dailyplanet.jpg

https://www.supermanhomepage.com/images/cartoons/naos-stoptrain.jpg

بتمن و رابین

The Adventures of Batman

Original network CBS
Original release September 13, 1969 – January 3, 1970

Filmation Batman+Robin Title 1960s.jpg

http://nowiknow.com/wp-content/uploads/batman-challenge-of-the-superfriends.jpg

https://d1466nnw0ex81e.cloudfront.net/n_iv/600/1148601.jpg

The Incredible Hulk (1996 TV series)

کارتون هالک 1966

کلیپ آغازین :

https://www.youtube.com/watch?v=Dj26N10Ymlg

http://s5.picofile.com/file/8288223768/1280x720_QiL.jpg

https://i1.wp.com/cdn.shopify.com/s/files/1/0342/0081/products/hulk-1966_grande.png

https://i.ytimg.com/vi/b9u7GjNkp5Y/hqdefault.jpg

مرد عنکبوتی 1967

https://cdn0.vox-cdn.com/thumbor/EN_2z2YFRjK9ZVr86Pj0_xCyU3U=/5x110:1023x683/1600x900/cdn0.vox-cdn.com/uploads/chorus_image/image/49983983/spider_man_cartoon_1967.0.0.JPG

https://extraimage.net/images/2016/09/24/8bb9826e60d237127a556317073e2c31.jpg

http://redheadedmule.com/wp-content/uploads/2012/06/spidey67-lizard-lab.jpg

سریال شزم

شزم! (انگلیسی: Shazam!) نام یک برنامهٔ زندهٔ تلویزیونی آمریکایی بود که از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۶ میلادی از شبکهٔ سی‌بی‌اس پخش می‌شد.

داستان این مجموعه دربارهٔ یک نوجوان به نام «بیلی بتسون» است که می‌توانست با گفتنِ واژهٔ «شزم!» خطاب به مرشد و راهنمای خود (با بازی «لس تریمین»)، مبدل به یک قهرمان افسانه‌ای به نام «کاپیتان ماروِل» شود. او یک ماشینِ کاروان مدلِ داج داشت و در سرتاسر آمریکا سفر می‌کرد تا با بی‌عدالتی و ظلم مبارزه کند.

هنگامی که بیلی به کاپیتان مارول مبدل می‌شد، مستقیماً به ۶ پیر فرزانه که در واقع ۶ خدای اساطیری (سلیمان، هرکول، اطلس، زئوس، آشیل و مِرکوری) بودند، صحبت می‌کرد و از آنان یاری می‌جست.

این مجموعهٔ تلویزیونی، در سال ۱۳۵۵ خورشیدی، با دوبلهٔ فارسی از تلویزیون ملی ایران پخش شد.

نام شناخته شده شزم! / زمانِ آیسیس
بازیگران مایکل گری
صداپیشگان لو شایمر
نُرم پرسکِت
ادام وست
کشور سازنده ایالات متحده آمریکا
زبان‌ها زبان انگلیسی
تعداد فصل‌ها ۳
تعداد قسمت‌ها ۲۸

https://s-media-cache-ak0.pinimg.com/736x/06/7c/12/067c12394e9b3f883764bc690615f7e4.jpg

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/a/a8/Shazam!_(TV_series).jpg

https://images-na.ssl-images-amazon.com/images/I/71FdIhrd-pL._SY606_.jpg

https://latimesherocomplex.files.wordpress.com/2013/04/600675_214953298644308_1685049385_n.jpg

SPACE1999


سریال فضای ۱۹۹۹

سریالی با بهترین جلوه های ویژه

فضای ۱۹۹۹:  (به انگلیسی: Space  1999) یک مجموعه تلویزیونی بریتانیایی بود که نخستین بار از ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۷ میلادی، از شبکهٔ آی‌تی‌وی پخش شد. در ایران، این سریال در شب‌های آدینه سال ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ خورشیدی بروی آنتن کانال دو تلویزیون ملی ایران می‌رفت، این سریال در ژانر دراماتیک علمی_تخیلی دسته‌بندی شده و ساخت انگلستان بود.

داستان سریال

ایستگاه فضایی آلفا پایگاهی بود علمی - پژوهشی که بر روی کره ماه ساخته شده بود، سال‌ها بود که انسان‌ها زباله‌های اتمی خود را به کره ماه می‌برده و در آنجا تلمبار می‌کردند تا اینکه سرانجام در روز سیزدهم ماه سپتامبر ۱۹۹۹ هنگامی که می‌رفت تا خطر یک پرتوافکنی الکترومغناطیسی حس شود، کره ماه با یک انفجار بزرگ هسته‌ای روبرو گشت. نیروی این انفجار آنچنان قوی، سخت و مهیب بود که توانست این کره را از مدار خود خارج نموده و همچون یک راکت به فضای بی‌نهایت پرتاب نماید. پس از آن کره ماه خود بسان سفینه ای اکتشافی درآمده بود و تمامی ۳۱۱ تن خدمه پایگاه فضایی آلفا نیز در پی یافتن مکانهای جدید برای ادامه زندگی بودند و در این میان، آنها با موجودات و همچنین تمدن‌های کیهانی نوینی روبرو و آشنا می‌شدند.

صدا گذاری این سریال یکی از بهترین و ارزنده‌ترین کارهای دوبلاژ رادیو و تلویزیون ملی ایران بود.

فرمانده جان کونیگ (مارتین لاندو) عباس همایونی

دکتر هلنا راسل (باربارا بین) رفعت هاشم پور

پروفسور ویکتور برگمن (بری مورس) ایرج رضایی

آلن کارتر (نیک تیت) مهدی آژیر

ژانر علمی تخیلی
سازنده جری و سیلویا اندرسون
کارگردان ری اوستین
کشور سازنده انگلستان

کلیپ آغازین :

https://www.youtube.com/watch?v=uLAsBzOOhLQ

 

https://dailypop.files.wordpress.com/2013/01/space1999.jpeg

http://cdn.collider.com/wp-content/uploads/space-1999.jpg

https://i.ytimg.com/vi/q3wuQsWGfh4/maxresdefault.jpg

https://i2.wp.com/gerryanderson.co.uk/wp-content/uploads/2014/09/S1.jpg?fit=1000%2C708

https://s-media-cache-ak0.pinimg.com/736x/46/7a/31/467a31ade6723c99c01e7dfe644c6d83.jpg

اینم تصویری از اپیزود قلمروهیولا ،هیولایی که به سفینه حمله کرد:

https://c1.staticflickr.com/3/2266/2149992361_4e429303a3.jpg

Dragons Domain

https://s-media-cache-ak0.pinimg.com/736x/19/1c/30/191c302e0e7bb5354e446698d964a475.jpg

Barbara Bain
Barbara Bain.jpg
Barbara Bain in 2006
Born Mildred Fogel
September 13, 1931 (age 85)
Chicago, Illinois, United States
Residence Los Angeles, California
Alma mater University of Illinois
Occupation Actress
Former dancer and model
Years active 1957–present
Organization Actors Studio West
Television Mission: Impossible
Space: 1999
Spouse(s) Martin Landau (m. 1957; div. 1993)
Children Juliet Landau
Susan Bain Landau Finch
Awards 3 Emmy Awards (1967, 1968 and 1969)
Martin Landau
Martin Landau 2010.jpg
Landau in 2010
Born June 20, 1928 (age 88)
Brooklyn, New York, U.S.
Residence West Hollywood, California
Education James Madison High School
Alma mater Pratt Institute
Occupation Actor and acting coach
Years active 1956–present
Organization Actors Studio
Spouse(s) Barbara Bain (m. 1957; div. 1993)
Children Susan Bain Landau Finch
Juliet Landau

 

 

 

سریال سرزمین گمشدگان

سریالی که از شبکه آمریکایی (کانال سه زبان اصلی) پخش میشد دهه پنجاه

https://en.wikipedia.org/wiki/Land_of_the_Lost_TV_series

کلیپ شروع فیلم

https://www.youtube.com/watch?v=qSKIuJWRMaI

https://s-media-cache-ak0.pinimg.com/736x/1f/af/46/1faf4625bcc88141b05f0e01657e5c0a.jpg
Created by Sid & Marty Krofft, Allan Foshko and David Gerrold (uncredited)
Starring Spencer Milligan (Seasons 1 and 2)
Wesley Eure
Kathy Coleman
Phillip Paley
Ron Harper
(Season 3)
Theme music composer Linda Laurie
Composer(s) Jimmie Haskell
Country of origin United States
No. of seasons 3
No. of episodes 43 (list of episodes)

 

https://s-media-cache-ak0.pinimg.com/originals/42/cb/ac/42cbac7ccca71368b91a2ed9a97fc873.jpg

https://i.ytimg.com/vi/NyWVj_aJqtU/hqdefault.jpg

http://basementrejects.com/wp-content/uploads/2014/03/land-of-the-lost-season-1-10-the-paku-who-came-to-dinner-pakuni-holly-marshall-kathy-coleman-review-episode-guide-list.jpg

http://lotl.popapostle.com/images/episodes/LOTL09/ornamentation.jpg

https://drnorth.files.wordpress.com/2015/08/planet-of-dinosaurs.png

http://d2rormqr1qwzpz.cloudfront.net/photos/2016/02/15/85635-land-of-the-lost-season-1-13-follow-that-dinosaur-grumpy-v.jpg

belphegor

نوستالژی دهه پنجاه

بلفگور

Belphegor, Phantom of the Louvre


https://image.tmdb.org/t/p/w780/oyM3U7FtfgpJLY989lyKdFL8cne.jpg

http://www.discoverafricancinema.com/wp-content/uploads/2014/03/belphegor_1965_aff.jpg
بازیگران: ژولیت گروسو - رنه داری - فرانچو چامیتس

محصول : ۱۹۶۵ فرانسه - یک فصل - ۴ قسمت ۷۲ دقیقه ای - سیاه وسفید

تهیه شده در :

پخش در ایران 1356

http://i.f1g.fr/media/ext/805x453_crop/www.lefigaro.fr/medias/2015/03/06/PHOb585b798-b2c7-11e4-82c0-d02a422c09b6-805x453.jpg

https://i.ytimg.com/vi/s80jcugws1o/maxresdefault.jpg

مخلوق گربه

پخش از تلوزیون ایران سال 1355

The Cat Creature (TV Movie 1973)

فیلم کامل در یوتیوب:

https://www.youtube.com/watch?v=toY8LqYN3cU

البته دانلودش کردم


https://www.modcinema.com/files/photos/images/3723/original_catcreature3.jpg
https://monstergirl.files.wordpress.com/2016/10/the-cat-creature-1973.jpg?w=490&h=331
https://1.bp.blogspot.com/-Bfm8uBRGNZA/Vz1WgkBUvZI/AAAAAAAAnzs/OLNqCJvNCAUqBHunXyp9e81_1Ye4vZXlACLcB/s1600/%255BDivX%2B-%2BENG_sub_SPA%255D%2BThe%2BCat%2BCreature%2B%2528C.Harrington%2B1973%2529%2Bby%2BRFP.avi_snapshot_00.07.16_%255B2014.07.04_20.09.47%255D.jpg
https://monstergirl.files.wordpress.com/2016/10/capturfiles_5.png?w=490&h=303
https://images-na.ssl-images-amazon.com/images/M/MV5BNTg1MjVlZDMtM2UxNi00MmQ0LTgzY2EtYWZkOGNlNTQ1ZjJkXkEyXkFqcGdeQXVyMTEwODg2MDY@._V1_UY268_CR21,0,182,268_AL_.jpg
Original title  :  The Cat Creature (TV)
Year   :  1973
Running time : 72 min.
Country :  United States
Director :
Screenwriter : Wilfred Lloyd Baumes, Robert Bloch, Douglas S. Cramer
Music : Leonard Rosenman
Cinematography :  Charles Rosher Jr.
Cast :, , , , , , , , , , , ,
Producer :  Douglas S. Cramer Company / Screen Gems Television
GenreHorror. Mystery | Witchcraft. TV Movie
Synopsis / Plot :  When a rich man dies, some items from a collection of his are stolen- an ancient Egyptian gold amulet and the mummy that was wearing it. The police consult scholars from the local University to help with the investigation, which is taking a more serious turn as people connected with the case are killed by wounds that seem to be from a housecat.


http://pics.filmaffinity.com/the_cat_creature_tv-105193442-large.jpg